خوش آمدید

شطرنج در ادبیات فارسی (1)


ش ِ / ش َ رَ
نوع لغت :معرب ، اِ
فینگلیش :
شرح :ماخوذ از شترنگ فارسي که بازي معروف است . گويند در زمان انوشيروان اين بازي را از هند به ايران آوردند و بزرگمهر در مقابل آن بازي نرد را اختراع نموده به هند فرستاد.(ناظم الاطباء). بازيي است معروف و به فارسي آوند خوانند و سين لغتي است در آن و آن ماخوذ است از شطارةيا از تسطير. (منتهي الارب ). به کسر شين نوعي بازي است و نبايد بفتح شين آورد و به سين هم آمده است . (ازاقرب الموارد). در قاموس و مويد الفضلاء و مدار و منتخب اللغات به کسر شين آمده و صاحب بهار عجم و ديگر اهل لغت نيز به کسر شين نوشته اند و به فتح ضعيف گفته اند چرا که معرب است و وزن فعل بالفتح در کلام عرب نيامده و صاحب بهار عجم نوشته که اين معرب سترنگ است که لفظ فارسي است به معني بيخي که بصورت آدمي باشد و لهذا آن را مردم گيا نيز گويند چون اکثر مهره هاي اين بازي به نام انسان است بمجاز اين بازي را نيز سترنگ گفته اند و نيز صاحب بهار عجم نوشته که بعضي محققين چنين گفته اند که معرب چترنگ است که لفظ هندي است مرکب از چتر که به معني عدد چهار است و انگ که به معني عضو است و به مجاز به معني رکن استعمال يافته لهذا چترانگ فوجي را گويند که چهار رکن داشته باشد و اين بازي نيز چهار رکن دارد سواي شاه و فرزين که فيل و اسب و رخ و پياده است . و بعضي معرب شدرنج که مرادف رفت رنج باشد و بعضي معرب صدرنگ گفته اند و رنگ به معني حيله . نام واضع شطرنج حکيم لجلاج است . و بعضي محققين نوشته اند که واضع صهصه بن واهربن فيلسوف است و صاحب رشيدي در جايي نوشته که شطرنج به معني اقسام غله که بهم آميزند پس از اين مستفاد مي شود که شطرنج معرب آن باشد و به مناسبت آميزش اقسام مهره ها بازي معروف را نيز شطرنج مي گفته اند و خان آرزو در سراج اللغات نوشته که اگرچه لفظ شطرنج را با کسر نوشته ليکن به فتح هم صحيح است . و با لفظ باختن و چيدن و گستردن و ساختن مستعمل . (از آنندراج ) (از غياث اللغات ). فارسي معرب وبرخي شين آن را مکسور گردانند تا با وزن جِردَحل موافق شود زيرا در زبان عرب اصل فَعلَل وجود ندارد. (از المعرب جواليقي ص 209). ليديان از حيث هوش و ذکا و ابتکار در مرتبه عالي بودند و بازي شطرنج را پيش ازهنديها شناختند و ادعاي هنديان در اختراع شطرنج عاري از حقيقت است . (از نقود العربية ص 87). گويند چون طلحند پسر ماي هندي در جنگ با «گو» پسر عم و برادر امي خود بر سر تاج و تخت کشته شد و مادر وي از مرگ او بيقرار گشت گروهي از دانشمندان هندي شطرنج را اختراع کردند تا اين زن بدان سرگرم گردد و مرگ فرزند از ياد ببرد صاحب آنندراج واضع شطرنج را صهصه بن واهر از حکماي هندو صاحب برهان صهصه بن واهر و ديگري نذربن داهر يا مصه نگاشته . (يادداشت مولف ). شترنگ. پهلوي شترنگ از سنسکريت شترنگه . (از فرهنگ فارسي معين ). صفحه اي مسطح از چوب و جز آن خانه خانه که در هر ضلع هشت خانه به دو رنگ سياه و سپيد و در تمام سطح شصت و چهار خانه سياه و سپيد دارد و مهره هايي به شکل و اسامي شاه و وزير و رخ و فيل و اسب و پياده در دو رده روي اين صفحه و يا به اصطلاح قدما «رقعه » چينند چون دو صف سپاه . شاه و وزير در وسط رده اول قرار گيرند و طرفين آن دو پيل يکي در خانه سياه و يکي در خانه سفيد واقع شود و سپس دو اسب ، و در دو مربع آخر دو طرف صف اول دو رخ جاي داده شود و هشت پياده در صف دوم (بطرف داخل صفحه ) در هر خانه يکي چيده شود. و در سوي ديگر شطرنج نيز به همين نحو مهره ها را ترتيب مي دهند. حرکت فيل اُريب است و هرچند خانه که بتواند پيش مي رودو حرکت پياده مستقيم اما يک خانه يک خانه است و مهره حريف را از چپ و راست مي زند. حرکت اسب يک خانه به جلو و سپس خانه ديگر به چپ يا راست است . رخ مستقيم حرکت مي کند هر مقدار خانه که بتواند. و وزير مستقيم وچپ و راست هر چند خانه که بتواند حرکت مي کند. و شاه به هر سو مي تواند رفت اما خانه به خانه:
چو اين کار ديگرت آمد به بن
ز شطرنج بايد که راني سخن .

فردوسي .


ز شطرنج و از باژ و از رنج اوي
بگفت آنچه آمد ز شطرنج اوي .

فردوسي .


دگر بهره شطرنج بودي و نرد
سخن گفتن از روزگار نبرد.

فردوسي .


شطرنج فريب را تو شاه و ما رخ
مر اسب نشاط را رکابي يا رخ .

عنصري .


شاخ گل شطرنج سيمين و عقيقين گشته است
وقت شبگيران به نطع سبز بر شطرنج باز.

منوچهري .


دل بجاي شاه باشد وين دگر اندامها
ساخته چون لشکر شطرنج يکديگر فراز.

منوچهري .


باز شطرنج ملک با دو سه تن
با دو چشم و دو رنگ بي تعليم .

بوحنيفه اسکافي .


از استخوان پيل نديدي که چربدست
هم پيل سازد از پي شطرنج پادشا.

خاقاني (ديوان چ سجادي ص 15).


گفت : شه ! شه ! و آن شه کبرآورش
يک يک آن شطرنج برزد بر سرش .

مولوي .


به شطرنج اندرون هم شاه باشد.

ابن يمين .


عشقبازان هرکجا شطرنج همت گسترند
مور را عار آيد از ملک سليمان باختن .

ملا شاني تکلو (از آنندراج ).


رجوع به ايران در زمان ساسانيان ص 77 و 510 و تاريخ تمدن اسلامي جرجي زيدان ج 5 ص 160 و مدخل طلحند شود.
-بساط شطرنج ; رقعه . (يادداشت مولف ). رجوع به ترکيب عرصه شطرنج و رقعه شطرنج در ذيل همين مدخل شود.
-رقعه شطرنج ; بساط شطرنج . صفحه شطرنج:
هر سويي از جوي جوي رقعه شطرنج بود
بيدق زرين نمود غنچه ز روي تراب .

خاقاني .


چون کني از نطع خاک رقعه شطرنج رزم
از پس گرد نبرد چرخ شود خاکسار.

خاقاني .


-شاه شطرنج ; مهره هايي در شطرنج که شاه ناميده مي شوند: شاه شطرنج را نگيرد کس .
-شطرنج استخوان کردن ; کنايه از ساختن مهره شطرنج بود. (آنندراج ):
تا رخ نهمش پس از فنا نيز
شطرنج کنيد استخوانم .

کمال خجندي (از آنندراج ).


-شطرنج چهار در شانزده ; نوعي شطرنج ديگر و باختن آن به کعبتين است اگر چون کعبتين بزنند يکي آيد پياده ببازد و اگر دو آيد رخ و اگر سه اسب و اگر چهار فيل و اگر پنج آيد فرزين و اگر شش ، شاه . (از نفايس الفنون ).
-شطرنج چيدن ; بساط شطرنج گستردن:
شطرنج عاميانه بچينيم بعد از اين
چون با تو در مواجه ننشست نرد ما.

زماناي مشهور (از آنندراج ).


-شطرنج دايره ; شطرنج ديگر است که به دايره نهاده اند و در ميان دايره دايره کوچکي گذاشته اند که هرگاه شاه درماند در آن دايره رود و آنجا هيچ چيز بر او نيفتد مگر از آنجا بيرون رود. پياده در اين شطرنج نيز فرزين نشود و فيلها به يکديگر رسند و چون دو پياده از يکروي برآيند يکديگر را بزنند و باختن آن همچو مرقع معروف است . (نفايس الفنون ).
-شطرنج ذوات الحصون ; و آن ده درصد باشد و بر کنارهاي او از چهار گوشه چهار خانه ديگر باشد که آن را حصن خوانند و در وي چهار دبابه آورده اند که بر مثال رخ رود وليکن به انحراف . و هرگز در اين شطرنج بيدق فرزين نشود و باختن او همچو باختن شطرنج مرقع است اما اگر شاه درماند اگر تواند خود را در حصنها اندازد که هيچ چيز بر او نيفتدالا آنکه راه او گرفته شود که به حصن نتواند رفتن . (از نفايس الفنون ).
-شطرنج کبير ; شطرنج ديگر است و بر آن زرافه و شير و چيزهاي ديگر در افزوده اند که شرح آن مطول است .(از نفايس الفنون ).
-عرصه شطرنج ; بساط شطرنج: پياده عاج در عرصه شطرنج بسر مي برد و فرزين مي شود. (گلستان سعدي ).
تا چه بازي رخ نمايد بيدقي خواهيم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست .

حافظ.



کپی
لینک اشتراک گذاری

  • 2350
  • 0